میوه عشق مامان و بابا شیدا جان،میوه عشق مامان و بابا شیدا جان،، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 27 روز سن داره

شیدا چراغ خونه مامان و بابا

کوچول موچول مامان

ناز گل خوشگلم دیشب بیکار بودم و خوابم نمیبرد نشستم چند تا از عکسای کوچول موچولیات رو فریم گذاشتم امیدوارم دوستشون داشته باشی اگر بدانی جایگاهت کجاست ، مرا باور میکنی اگر بدانی چقدر دوستت دارم ، درد مرا درمان میکنی تو عزیزی برایم ، تو بی نظیری برایم ، حرف دلم به تو همین است قلبت می ماند تا آخرین نفس برایم عسل مامان    چنــد هــزار فِــریـــم بـاشـد هــم ، جــا نمی شـود .. این لبــــــخـــند .. در قــابِ پنـــــجـــره ! دوربیـــنم “عـاشق&...
14 ارديبهشت 1392

مادرم روزت مبارک

برای همه وقت هایی که مرا به خنده واداشتی ... برای همه وقت هایی که به حرف هایم گوش دادی ... برای همه وقت هایی که به من جراْت و شهامت دادی ... برای همه وقت هایی که مرا در آغوش گرفتی ... برای همه وقت هایی که با من شریک شدی ... برای همه وقت هایی که خواستی در کنارم باشی ... برای همه وقت هایی که به من اعتماد کردی ... برای همه وقت هایی که مرا تحسین کردی ... برای همه وقت هایی که گفتی دوستت دارم ... برای همه وقت هایی که در فکر من بودی ... برای همه وقت هایی که برایم شادی آوردی ... برای همه وقت هایی که به تو احتیاج داشتم و تو با من بودی ... برای همه وقت هایی که دلتنگم بودی ... برای همه وق...
10 ارديبهشت 1392

لبخند بزن عزیزم

    من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم که چه می کنی !   پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنم :   تنهاییت برای من !   غصه هایت برای من !   همه بغضها و اشکهایت برای من !   لبخند بزن برایم  ...   بخند ...   آنقدر بلند   تا بشنوم صدای خنده هایت را   صدای همیشه خوب بودنت را ...    ...
1 ارديبهشت 1392

تولد 30 سالگی مامان سارا

سلام دختر نازم   8 اسفند 89 هنوز یک ماهه نشده بودی که وجود کوچک و ظریفت را در آغوش کشیدم و شمع تولد 28 سالگیم را در کنار تو و بابا جون فوت کردم  و لذت داشتن یک خانواده 3 نفره را با تمام وجود احساس کردم. 8 اسفند 90 دختر کوچولوی من یک سالگی را گذرانده بودی و با دس دسی کردن و خنده هایت لحظاتم را سرشار از شادی میکردی و با وجودی مملو از عشق تولد 29 سالگیم را جشن گرفتیم و  حالا 8 اسفند 91 سومین باری بود که تولدم را با وجود نازنین تو در کنارم جشن گرفتیم و چه لذت بخش بود لحظه هایی که با زبان شیرینت تولدم را تبریک میگفتی و با دستان کوچکت برای خوشحالیم دست میزدی و از شادی فوت کردن شمع ...
31 فروردين 1392

عشق من شیدا

  وجود یخ زده ام را به دستان گرم تو می سپارم شاید این گرمای عشقت،بتواند احساسات خفته ام را بیدار کند برایم نجواهای دلنشین فرشتگان را زمزمه کن با شنیدن صدایت تمام صداهای دنیا را فراموش خواهم کرد و وقتی باد عطر گیسوانت را به مشامم می رساند مست تو می شوم تو که از هر زیبایی توصیف ناشدنی ای زیباتری... ...
31 فروردين 1392

معنی نام زیبای شیدا

دختر نازم وقتی هنوز تو دلم بودی و من و بابا جون برات دنبال یه اسم قشنگ میگشتیم همیشه فکر میکردیم که اسمی برات انتخاب کنیم که معنی زیبایی داشته باشه و برای همه آشنا باشه وقتی تصمیم گرفتیم اسمت شیدا باشه فکر میکردم که تنها معنی شیدا همون عشق و عاشقیه که تو کتابها نوشته اما امروز برای من اسم قشنگت هزار تا معنی داره ش : شیرینی زندگیم   ی : یگانه تسکین قلبم   د : دوست داشتنی ترین موجود هستی   ا : آغاز بهشتی شدنم       خیلی عاشقتم عزیزم ...
31 فروردين 1392

تولد 9 سالگی دوستم آناهیتا

آناهیتا جونم تولدت مبارک پنج شنبه تولد آناهیتا یکی از دوستای شیدا خانوم بود شیدا کوچولوی ما هم کلی تیپ زد و رفتیم خیلی خیلی به ما خوش گذشت اما چون شیدا تمام مدت تو یه اتاق دیگه مشغول بازی با بچه ها بود به جز موقع کیک بریدن عکس دیگه ای نتونستیم بگیریم نفر وسط آناهیتا خانم 9 ساله کوچولوی سمت چپ شیدا خانم و بغل دستیش هم ارغوان دختر دایی آنا جون آقا پسر سمت راست آرمان و دختر خانم بغل دستیش هم آرمیتا خانم خواهر عروس هستند توجه کنید که بادکنک زیبایی که تو عکسها میبینید با تلاش مامانی شیدا ساخته شده ...
31 فروردين 1392

ادامه عید دیدنی های 92

گل دخترم تو این چند روز بعد از تعطیلات عید بازم عید دیدنی داشتیم چون هم ما هم بعضی از فامیل ها تو تعطیلات برنامه سفر داشتیم نتونستیم کامل دید و بازدید کنیم . چند روز پیش خاله اعظم و خانوادش اومدن خونه ما و شما یه دل سیر با آناهیتا جون و آرمیتا جون بازی کردی . قربون دل مهربونت برم که دوستات رو بردی تو اتاقت و همه اسباب بازیهات رو بهشون میدادی و دلت می خواست خوشحالشون کنی .منم وقتی دیدم خیلی سرگرم شدید با دوربین اومدم سراغتون و دیدم شما شدی راننده و آناهیتا و آرمیتا پشتت نشستن و با هم شعر آقای راننده کلاه قرمزی رو میخونید و از ته دل میخندید از فرصت استفاده کردم و کلی فیلم گرفتم . اینم عکسی که موفق شدم برای چند لحظه بنشونمت و از...
28 فروردين 1392

شروع سال 92

  سلام نفسم بالاخره وقت کردم تا بیام و خاطرات شروع سال 92 را برات ثبت کنم عشق مامانی دیگه کلی بزرگ شدی و وقتی عکسای امسالتو با پارسال مقایسه میکنم باورم نمیشه که اینقدر کوچولو بودی این عکس شماست با سفره هفت سین   امسال تعطیلات عید طولانی تر از همیشه بود و به ما خیلی خوش گذشت هفته اول به دید و بازدید گذشت و تو هم که عاشق مهمانی هستی کلی ذوق میکردی و منم سعی کردم با همه دوستات که به دیدنشون رفتیم یا اونا اومدن خونمون عکس بگیرم تا برات یادگاری بمونه  البته به دلیل شیطنت زیاد جنابعالی همه عکسها خوب نشده فقط چند تایی که خوبه برات میذارم عزیزم ...
19 فروردين 1392