بزرگ شدی گل من
دردونه من سلام دخترکم روز به روز بزرگتر میشی و من تلاش میکنم این روزها رو به یاد داشته باشم و ازشون لذت ببرم ولی وقتی به گذشته برمیگردم باورم نمیشه که روزهای کودکی تو به این زودی داره میگذره و من اصلا متوجه نمیشم . حالا دیگه میتونی راه بری ، خودت غذا بخوری ، خودت لباس و کفشات رو بپوشی و در بیاری ، برای عروسکات مامان بشی و قربون صدقشون بری و ادای آدم بزرگا رو در بیاری اما من هنوز فکر میکنم که همون کوچولویی هستی که 2 سال و اندی پیش وارد زندگیم شدی و همه دارو ندارم شدی. امروز داشتم عکسای کوچولوییات رو نگاه میکردم و اشک توی چشمام جمع شد وقتی دیدم دختر نازم که الان همه چیز رو متوجه میشه و از پس بیشتر کارای خ...