شروع سال 92
سلام نفسم بالاخره وقت کردم تا بیام و خاطرات شروع سال 92 را برات ثبت کنم
عشق مامانی دیگه کلی بزرگ شدی و وقتی عکسای امسالتو با پارسال مقایسه میکنم باورم نمیشه که اینقدر کوچولو بودی
این عکس شماست با سفره هفت سین
امسال تعطیلات عید طولانی تر از همیشه بود و به ما خیلی خوش گذشت هفته اول به دید و بازدید گذشت و تو هم که عاشق مهمانی هستی کلی ذوق میکردی و منم سعی کردم با همه دوستات که به دیدنشون رفتیم یا اونا اومدن خونمون عکس بگیرم تا برات یادگاری بمونه
البته به دلیل شیطنت زیاد جنابعالی همه عکسها خوب نشده فقط چند تایی که خوبه برات میذارم عزیزم
شیدا و آقا رسا
شیدا و آناهیتا جون ، آرمیتا جون و آقا آرمان
شیدا و سهند جون
هفته دوم رفتیم گرگان
هوا خیلی عالی بود ما تو جنگل ناهار خوران یه ویلا گرفتیم . وای دختر گلم چقدر بازی کردی و رقصیدی هر بار که از ماشین پیاده میشدیم بدون آهنگ شروع میکردی به رقصیدن و ما هم سعی میکردیم یه عکس صاف و درست ازت بگیریم
روز دوم مسافرتمون رفتیم بندر ترکمن خیلی جای قشنگی بود ولی مثل اینکه تو اصلا خوشت نیومد چون همش ناراحت بودی ما هر کاری کردیم که سوار اون اسب کوچولو بشی نشدی چه برسه به اون بزرگا
لباس محلی هم با سختی تنت کردیم که البته کلاهشو با هیچ کلکی نشد بزاریم سرت
از اونجاییم که اگه تا شمال بری و دریا رو نبینی انگار اصلا نرفتی، موقع برگشتن از مسیر آمل برگشتیم و تو محمود آباد رفتیم لب دریا ولی دختر خوشگلم شما به جای دیدن دریا محو دیدن کایت های تو آسمون شده بودی اینقدر هیجان زده شده بودی که هر کی میدید میخندید
سیزده بدر هم که نگو خیلی خیلی خوش گذشت
سبزه عیدمونو خودت انداختی تو آب بهت گفتم آرزو کنی نمیدونم چه آرزویی داری گل من اما امیدوارم هرچی که هست بهش برسی
شیدا در حال کشف سنگ ها
شیدا جونم اینجا هم بابا جون برات یه لاک پشت پیدا کرد که البته یکم ازش میترسیدی
شیدا و سهند و لیلی فردای سیزده بدر