میوه عشق مامان و بابا شیدا جان،میوه عشق مامان و بابا شیدا جان،، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره

شیدا چراغ خونه مامان و بابا

صدمین پست وبلاگ

تو باشی  من  قدم به قدم فدایت می شوم  تو باشی  از لحظه های دلتنگی جلو می زنم  به تمام درهای بسته دهن کجی می کنم  به بن بست ها  به خیابان هایی همه با یک نام ...  دوست دارم تو باشی و من   نشانی ها را گم کنم  راه خانه را هم ندانم  تا همه بفهمند  برای من کم حواس  خانه آن جاست که تو باشی و من  قدم به قدم فدایت شوم ...!   ...
8 ارديبهشت 1394

خاطرات پاییز(قسمت دوم)

پاییز از حوالی حوصله ات که بگذرد من زرد می شوم من درست مثل خودم هنوز و همیشه دوستت دارم.  دختر کوچولوی من سلام  امسال تو پاییز من و تو باباجون برای اولین بار رفتیم و یک هفته کامل تو خونه باغ موندیم و با اینکه هوا خیلی سرد بود اما خیلی لذت بردیم و بعد از مدتها حسابی استراحت کردیم شب اول تو حیاط در حال قندیل بستن   شیدا خانم در حال کباب کردن جگر   اینم ژستای معروف دخملی       ...
8 ارديبهشت 1394

خاطرات پاییز(قسمت اول)

با تمـام مـداد رنگـی هـای دنـیا بـه هـر زبـانی که بـدانی یـا نـدانی ! خـالی از هـرتشبیه و استعـاره و ایهـام تنهـا یکــ جملـه برایـت خـواهـم نوشت : دوستت دارم عزیزترینم!   نازنینم سلام رسیدیم به پاییز 93 امیدوارم خسته نشده باشی از اول پاییز کلاس ژیمناستیک ثبت نامت کردیم و رسما شدی عضوی از خانه ژیمناستیک   تو یه روز سرد هم که نمیشد تو پارکهایی که فضای باز دارن رو استفاده کرد رفتیم کیدز لند و حسابی بهت خوش گذشت و اصلا حاضر نبودی از اونجا بیرون بیای ...
8 ارديبهشت 1394

خاطرات تابستان (قسمت پنجم)

فرقی ندارد شرق یا غرب شمال یا جنوب من تو را به هر جهت دوست دارم     دختر زیبای من سلام آخرین پست تابستونی رو هم باهام همراه باش   تو یکی از روزای تابستون دختر گلی اومد مدرسه مامان شیدا گلی و ترنم خانم در حال نقاشی کشیدن   خانم خانما در حال طناب بازی   عروسی پسر عمه مامان       تولد 4 سالگی ویانا جون که خیلی خیلی بهمون خوش گذشت   در حال انجام بازیهای جا...
8 ارديبهشت 1394

خاطرات تابستان (قسمت چهارم)

می خواهم از تو بنویسم برای تو که در تمام لحظاتم وجود داری… خنده هایم برای توست با تو بودن مرا شاد می کند… و بی تو بودن مرا گریان… عزیزترینم سلام بیا و روزمرگی های تابستونیمونو ببین اینجا بام تهرانه و این عروسک ورودی یه رستوران که خودت اصرار داشتی باهاش عکس بندازی   اینجا هایپر استار  ورودی ایستگاه شادی که البته خیلی از این باب اسفنجی میترسیدی   خونه و لاکای اسمارتیزی   دختر عاشق انگور من   خاله بازی  با ...
1 ارديبهشت 1394

خاطرات تابستان (قسمت سوم)

معنای زنده بودن من ، با تو بودن است !   گل نازم سلام     دیگه حسابی خانم شدی و مثل یه دختر واقعی عاشق کارا و اداهای دخترونه ای .چند وقت پیش من توی گوشی موبایلم فیلم یه دختر کوچولورو بهت نشون دادم که عربی میرقصید از اون روز با هر آهنگی سعی میکردی حرکات اونو تقلید کنی به قول خودت عربی برقصی .به خاطر همین علاقت مادر جون وقتی رفت ترکیه این لباس عربی خوشگل رو برات آورد و جنابعالی هم یک هفته کامل فقط موقع خواب حاضر بودی از تنت درش بیاری       اینجا هم اومده بودیم خونه مادر جون و دوستای گلت هم بودن و مثل همی...
1 ارديبهشت 1394

خاطرات تابستان (قسمت دوم)

از تمام زندگی خدا را خواستم و از خدا تو را و دیگر هیچ ! فرشته زیبای من سلام بقیه ماجراهای تابستون 93 رو ببین... یه مسافرت کوچولو رفتیم  و از فضای باز و قشنگ اونجا کلی لذت بردیم و دختر خوشگل من مثل همیشه دنبال چیدن گل بود   اینجا یه قاصدک پیدا کردی و با آرزوی قشنگت فوتش کردی     اینم از ژستای خوشگل شیدا گلی که خودش اختراع میکنه       اینجا هم دختر عاشق طبیعت من اومده تا به پرنده ها غذا بده ...
1 ارديبهشت 1394