خاطرات تابستان (قسمت سوم)
معنای زنده بودن من ، با تو بودن است !
گل نازم سلام
دیگه حسابی خانم شدی و مثل یه دختر واقعی عاشق کارا و اداهای دخترونه ای .چند وقت پیش من توی گوشی موبایلم فیلم یه دختر کوچولورو بهت نشون دادم که عربی میرقصید از اون روز با هر آهنگی سعی میکردی حرکات اونو تقلید کنی به قول خودت عربی برقصی .به خاطر همین علاقت مادر جون وقتی رفت ترکیه این لباس عربی خوشگل رو برات آورد و جنابعالی هم یک هفته کامل فقط موقع خواب حاضر بودی از تنت درش بیاری
اینجا هم اومده بودیم خونه مادر جون و دوستای گلت هم بودن و مثل همیشه شما مشغول بازی با آیپد ندا جون هستی
اینجا هم برای اولین بار بود که وقتی رفتیم کافی شاپ گفتی منم میخوام سفارش بدم و آب طالبی رو با اینکه تا حالا نخورده بودی انتخاب کردی
بعدش هم وقتی چشیدی از طمع آب طالبی خوشت نیومد و با راهنمایی من آب هندوانه سفارش دادی و خیلی خیلی از دیدنش هیجان زده شدی
یه روز هم خیلی غیر منتظره رفتیم رستوران هندی تاج محل .اونجا یه خانم هندی اومد و برای هممون خال هندی گذاشت که برات خیلی جالب بود
توی رستوران ایمان داشت با تبلتش کارتون میدید و صداش رو با هندزفری گوش میکرد و وقتی فهمید خیلی علاقمند هستی یه طرف هندزفری رو گذاشت تو گوش تو و با هم کارتون نگاه کردید
اینم پیانو زدنت شیدا گلی که از بچگی کار مورد علاقته
تا پست بعدی و بقیه ماجراها بای