میوه عشق مامان و بابا شیدا جان،میوه عشق مامان و بابا شیدا جان،، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره

شیدا چراغ خونه مامان و بابا

این چند وقت

سلام گل خوشبوی مامان اومدم تا از گردش هایی که این چند وقت و توی فصل پاییز رفتیم برات بگم اوایل پاییز با هم رفتیم کوه البته باباجون هر هفته میره ولی من و شما تنبلیم و نمیریم اما این دفعه با اصرار بابا جون رفتیم و خیلی هم بهمون خوش گذشت .البته پیاده روی زیادی نکردیم و با تله کابین رفتیم بالا و یه آش خوشمزه خوردیم  داخل رستوران ایستگاه5 توچال که جنابعالی تمام مدت راه رفتی و به همه جا سرک کشیدی   محوطه ایستگاه5 شیدا خانم و سنگهایی که جمع کرده   این عکس رو برای این گذاشتم چون یه مدرک خیلی خوب بود برای من قبل از ای...
11 آذر 1392

شروع مهد کودک

سلام گل خوشبو و خوشگلم خیلی دیر اومدم تا این پست رو بزارم ببخشید خیلی درگیر بودم. عزیز دل مامان امسال من و بابا جون تصمیم گرفتیم با شروع سال تحصیلی و سر کار رفتن من شما بری مهد کودک تا هم چند ساعتی در روز با هم سن و سالات باشی هم چیزای جدید یاد بگیری . از اواسط تابستون شروع کردیم به تحقیق و بالاخره به یه مهد خوب رسیدیم و برات پیش ثبت نام کردیم تا از اول مهر شروع کنی اما وقتی باهامون تماس گرفتن گفتند چون شیدا خانم برای اولین بار میخواد بیاد مهد باید دو سه هفته زودتر شروع کنه تا مامانش بتونه همراهیش کنه تا به محیط عادت کنه هینجوری شد که  از 15 شهریور شروع کردیم و ساعت 10 صبح رفتیم. ...
26 آبان 1392

نازنینیم

  مهربونم،          نازنینم، بهترینم.                     عشقم، امیدم، جونم.                                         با توام ، با تو، دنیای من. میخوام لحظه هام رو با تو بگذرونم. تمام لحظه های که حالا دارم و نمی دونم چند سال، چند ماه، چند هفته، یا چندروز دیگه میتون...
7 آبان 1392

عکس های جا مونده از تابستون92

گل زیبای مامان این چند تا عکس مال تابستون و جاهاییه که پیک نیک رفتیم ولی چون براشون پست جدا ننوشته بودم یادم رفته بود بزارم . حالا هم برای یادگاری گذاشتم توی این عکس هم باباجون لیلی داره براتون بادام میشکونه و هر 3 تاتون منتظرید رنگ بازی با رنگ انگشتی که تقریبا هر  بار که حمام رفتیم انجامش دادیم کــــــجـا !!؟ همـین جــــاسـت آغــوشِ مـن ! که روزی هـــزار بـــار میــخـوانــمت کـه : بیــــــــــا… و تـــو .. هــر بــ...
11 مهر 1392

مسافرت یک روزه شمال

گلکم سلام به عنوان آخرین مسافرت تابستون 92 هفته پیش رفتیم محمود آباد.  با اینکه فقط یک روز اونجا بودیم خیلی بهمون خوش گذشت و شما هم یه دل سیر آب بازی و ماسه بازی کردی .همش کنار دریا بودیم و چون همه حواسمون بهت بود که خیلی نری توی آب نتونستیم عکسای خوبی بگیریم ولی برای یادگاری چند تا از عکسا رو برات میذارم. صبح که رسیدیم اولش دلت نمیخواست بری توی آب ولی باباجون بغلت کرد و باهاش رفتی بعد از چند دقیقه اصرار میکردی که بابایی دستات رو نگیره تا بتونی تنهایی شنا کنی دخمل شجاع من بعد از ظهر هم بازم به خاطر شما تمام وقت کنار دریا بودیم و البته هوا عالی بود خیلی لذت بخش ...
5 مهر 1392

رفتیم تئاتر

عزیز دردونه ، یکی یدونه ، شیدا خوشگله   سلام دختر نازم که همه زندگی ما هستی و همه فکر ما خوشحال کردنته . خیلی وقت بود که باباجون دلش میخواست شما رو یه تئاتر مخصوص کودک ببره و کلی در موردش تحقیق کرده بود و نمایش های زیادی پیدا کرده بود که یا عروسکی بودن یا اگر عروسک نداشت برای کودکان بود ولی اصلا فرصت نمیکردیم که بریم ولی بالاخره هفته پیش موفق شدیم و برای اولین بار شما رو بردیم تئاتر کودک . توی همه تئاتر هایی که باباجون پیدا کرده بود تصمیم گرفتیم بریم تئاتر طبل بزرگ که توی تالار هنر برگزار میشد. مثل همیشه عسل خانم هم باهامون اومده بود ...
28 شهريور 1392

بزرگ شدی گل من

دردونه من سلام دخترکم روز به روز بزرگتر میشی و من تلاش میکنم این روزها رو به یاد داشته باشم و ازشون لذت ببرم ولی وقتی به گذشته برمیگردم باورم نمیشه که روزهای کودکی تو به این زودی داره میگذره و من اصلا متوجه نمیشم . حالا دیگه میتونی راه بری ، خودت غذا بخوری ، خودت لباس و کفشات رو بپوشی و در بیاری ، برای عروسکات مامان بشی و قربون صدقشون بری و ادای آدم بزرگا رو در بیاری اما من هنوز فکر میکنم که همون کوچولویی هستی که 2 سال و اندی پیش وارد زندگیم شدی و  همه دارو ندارم شدی.  امروز داشتم عکسای کوچولوییات رو نگاه میکردم و اشک توی چشمام جمع شد وقتی دیدم دختر نازم که الان همه چیز رو متوجه میشه و از پس بیشتر کارای خ...
20 شهريور 1392

روز دختر مبارک عزیزترینم

دختر ناز و مهربونم امروز روز دختره و من به خاطر وجود یه دختر زیبا مهربون و سالم لحظه لحظه شکر گزارم عزیزترینم ، زیباترینم از لحظه ای که چشمای خوشگلت رو به این دنیا باز کردی همه زندگی من و بابا جون شدی و ما با تمام وجود عاشقت شدیم. عشق کوچولوی من امیدوارم مثل حنا با مسئولیت مثل کزت صبور مثل ممول مهربون مثل جودی شاد و سر زنده و مثل سیندرلا خوشبخت باشی ! ...
16 شهريور 1392

عکس آتلیه

دختر خوشگلم سلام بالاخره عکسهای آتلیه رو گرفتیم .18 خرداد رفتیم آتلیه سها و عکس انداختی اما نتونستیم بریم بگیریم . حالا با تاخیر حدود 2 ماه عکسا حاضر شده نمیدونی با چه سختی ای از 477 تا عکس این چند تا رو انتخاب کردم بیا ادامه مطلب عکسات رو ببین.   چه ساده لوح اند آنان که می پندارند ، عکس تو را به دیوار های خانه ام آویخته ام ... و نمیدانند که من دیوار های خانه ام را ، به عکس تو آویخته ام ! ...           ...
4 شهريور 1392

سرزمین عجایب

نازنین خوشگلم سلام دختر خوشگلم قربونت برم که اینقدر بزرگ و خانم شدی چند روز پیش بالاخره وقت پیدا کردیم بریم سرزمین عجایب. البته پارسال چند بار رفته بودیم ولی شما خیلی کوچولو بودی و نمیتونستی از اکثر بازیها استفاده کنی و بعد از اون هم مشغله زیاد بهمون فرصت نمیداد که بریم . با اینکه خیلی شلوغ و خیلی خیلی گرم بود ولی خیلی بهمون خوش گذشت و منم حسابی به کودک درونم اجازه خود نمایی دادم و پا به پات همه بازی ها رو سوار شدم .  بابا جون هم سعی میکرد از شما عکس بگیره که اینقدر حواست پرت بود که بیشتر عکسات خوب نشده. بیا ادامه مطلب عکسا رو ببین قربونت برم که عاشق این هواپیما بودی و...
21 مرداد 1392