مسافرت یک روزه شمال
به عنوان آخرین مسافرت تابستون 92 هفته پیش رفتیم محمود آباد.
با اینکه فقط یک روز اونجا بودیم خیلی بهمون خوش گذشت و شما هم یه دل سیر آب بازی و ماسه بازی کردی .همش کنار دریا بودیم و چون همه حواسمون بهت بود که خیلی نری توی آب نتونستیم عکسای خوبی بگیریم ولی برای یادگاری چند تا از عکسا رو برات میذارم.
صبح که رسیدیم اولش دلت نمیخواست بری توی آب ولی باباجون بغلت کرد و باهاش رفتی بعد از چند دقیقه اصرار میکردی که بابایی دستات رو نگیره تا بتونی تنهایی شنا کنی دخمل شجاع من
بعد از ظهر هم بازم به خاطر شما تمام وقت کنار دریا بودیم و البته هوا عالی بود خیلی لذت بخش بود.
قربونت برم دختر نازنینم،زنبور کوچولو که قربون صدقه دریا میرفتی و بهش ابراز عشق میکردی
اینم آخرین لحظات غروب که بازم ول کن نبودی و سنگ ها رو به دریا پرتاب میکردی
ای همیشه جاودانه در میان لحظه هایم ، غصه معنایی ندارد تا تو میخندی برایم!