میوه عشق مامان و بابا شیدا جان،میوه عشق مامان و بابا شیدا جان،، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره

شیدا چراغ خونه مامان و بابا

شروع مهد کودک

1392/8/26 10:24
2,407 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل خوشبو و خوشگلم

خیلی دیر اومدم تا این پست رو بزارم ببخشید خیلی درگیر بودم.

عزیز دل مامان امسال من و بابا جون تصمیم گرفتیم با شروع سال تحصیلی و سر کار رفتن من شما بری مهد کودک تا هم چند ساعتی در روز با هم سن و سالات باشی هم چیزای جدید یاد بگیری . از اواسط تابستون شروع کردیم به تحقیق و بالاخره به یه مهد خوب رسیدیم و برات پیش ثبت نام کردیم تا از اول مهر شروع کنی اما وقتی باهامون تماس گرفتن گفتند چون شیدا خانم برای اولین بار میخواد بیاد مهد باید دو سه هفته زودتر شروع کنه تا مامانش بتونه همراهیش کنه تا به محیط عادت کنه هینجوری شد که  از 15 شهریور شروع کردیم و ساعت 10 صبح رفتیم.

اولین روز موقع حرکت به سوی مهد کودک

1

سیاست خوب و جالبی که توی این مهد بود این بود که یه فضای خوب بازی مثل یه پلی هاوس کوچولو درست کردن و بچه های تازه کار رو میفرستند اونجا و مامانا بیرون طوری میشینن که بچه رو ببینن همین باعث شد که شما به راحتی بری و شروع به  بازی کنی البته تنهایی بازی میکردی و با بچه های اونجا ارتباط برقرار نمیکردی که البته طبیعی بود.روز اول یک ساعت به همین منوال گذشت.

روز دوم هم خیلی راحت قبول کردی که بری اما توی مهد مثل اینکه احساس کرده بودی که قراره از من جدا بشی کاملا پیش من بودی و حاضر نمیشدی یک قدم ازم دور بشی و منم طبق توصیه های خانم دکتر ، مدیریت مهد باید سر خودم رو با کتاب یا چیز دیگه گرم میکردم و بهت توجه نمیکردم.

روز سوم وقتی خانم مربی بهت گفت دوست داری بریم طبقه بالا تا بچه ها رو ببینی زدی زیر گریه دیگه آروم نشدی و منم تو شرایط وحشتناکی گیر کرده بودم نه میتونستم اجازه بدم گریه کنی نه میتونستم خیلی بغلت کنم و نوازشت کنم اعصابم خیلی داغون شده بود و وقتی برگشتیم خونه و میخواستم به باباجون تعریف  کنم که چی شده خودم کلی گریه کردم.

چند روز بعد طبق سفارش مربی ها بدون اینکه ازت بپرسن بردنت طبقه بالا تا محیط کلاس ها رو ببینی. با اینکه اولش با گریه میرفتی بالا ولی اونجا ساکت بودی و منم از دوربین مداربسته نگاهت میکردم تا خیالم راحت باشه که ساکتی و داری بازی میکنی . چند روز زمانهای یک تا 2 ساعته همین کار رو کردیم و اینجوری شد که قبول کردی که بالا خوبه و مطمئن بودی بهت خوش میگذره.

از اول مهر به صورت تمام وقت مهد رفتنت شروع شد . روزای اول موقع جدا شدن از من بغض میکردی و دل منو آتیش میزدی اما بهت قول جایزه میدادم و تو هم گریه نمیکردی به امید جایزه با مربی ها میرفتی  . تا 2 هفته اول هر بار که اومدم دنبالت برات یه جایزه کوچولو خریدم و از اینکه میدیدم با لب خندون از پله ها میای پایین قلبم آروم میشد البته هر روز فیلم دوربین رو میگرفتم و تا حدوددی مطمئن بودم که اونجا شرایط خوبی داری .

الان با گذشت 2 ماه هر روز باخنده از من جدا میشی و وقتی برمیگردی همش حرف میزنی و از کارایی که انجام دادی و بازیهایی که با دوستات کردی برام تعریف میکنی . مربی مهربونت ستاره جون رو خیلی دوست داری و منم واقعا از همه کارکنان مهد به خصوص ستاره جون مهربون تشکر میکنم که اینقدر مواظبت هستند و باعث شدن در نبود من خوشحال باشی.

کلی چیز جدید یاد گرفتی همه رنگها رو به انگلیسی یاد گرفتی واز ما هم مثل یه معلم میپرسی و بهمون یاد میدی.

هر ماه 2 بیت غزل حافظ یاد میگیری که مال مهر این بود که خیلی بامزه  میخونی

منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن

منم که دیده نیالودم به بد دیدن

وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم

که در طریقت ما کافریست رنجیدن

شعر باز با باران با ترانه رو هم کامل میخونی.

کلمات انگلیسی هم که یاد گرفتی و به جا و درست به کار میبری و اگر ما اشتباه بگیم زود بهمون یاد آوری میکنی ایناست

Hello,How are you,Good bye,Good mornig,Good Night,Excuse me,What color is it?,What is Yourname?,My name is sheyda,ears,eyes,Thank you

این عکسا رو مربی ها سر کلاس ازتون گرفتن

2

3

چند تا از کاردستی هایی که درست کردید

4

اینم عکسی که به مناسبت روز جهانی کودک انداختید

نازگلم به گفته خودت از سمت راست آسا ، شیدا خانمی، امیر سام و برسام دوستای گلت

5

چیزی در کلامم نیست
جز دوستت دارم هایی
که واژه نیستند
مثل دم در پی بازدم
حیاتم را رقم می زنند

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (21)

✽ ستایـــِش فرشتـــه اـے از بِهشت ✽
26 آبان 92 11:31
مهد کودک رفتن شیدا جون مبارک باشه مرسی دوستم
مامان شایان
26 آبان 92 14:19
عزیزم مبارکه. چه جالب و چه مهدکودک خوبی و چه روش های جالبی دارند. الهی شکر. ایشالا همیشه شاد و خندون باشید مرسی عزیزم از دعای قشنگت
مرجان مامان آران و باران
26 آبان 92 20:26
اخی عزیزم مبارک باشهههههههه همیشه لبت خندون باشههههههههه
سارا مامانی شیدا
پاسخ
مرسی عزیزم شما هم همینطور
مامان پینار
27 آبان 92 12:54
به به شیدا جون مهد رفتنت مبارک همیشه شاد باشی دختر گل
سارا مامانی شیدا
پاسخ
مرسی خاله مهربون
مامان بهاره مامان امیرمحمد
28 آبان 92 10:13
جیغ دست و هورا مبارک مبارک مهدکودک رفتنت مبارک عزیزخاله - انشاءا.. بورس دکترا بگیری و عکسشو مامانی برای ما بذاره - خیلی خوشگل شدیا در عکس ماشاءا.. خدا نگهدارت باشه همیشه ی10000 بوس آبدار از طرف خاله بهاره و امیرمحمد
سارا مامانی شیدا
پاسخ
مرسی دوست جونم برای شما هم همینطور برای امیر محمدجون و مامان بهاره عزیزم
مامان بهاره مامان امیرمحمد
28 آبان 92 10:15
خاله جون منم احتمالا از سال آینده انشاءا.. باید امیرمحمد را بذارم نیمه وقت مهدکودک چون مادرجون خیلی خسته میشه کمی کمک بشه براش بهتره شما هم دعا کنید امیرمحمد بتونه با محیط خودشو وفق بده البته الانم خیلی با بچه ها بودن را دوست داره ولی منم از اول سال باید تحقیق در مورد مهدکودها را شروع کنم مخصوصا دوزبانه بودن برام خیلی مهمه امیدوارم همه نی نی ها هرجا هستند سلام باشند
سارا مامانی شیدا
پاسخ
به سلامتی سال دیگه امیر محمد جونم هم میره و مردی میشه برای خودش براشون خیلی خوبه امیدوارم موفق باشی عزیزم
مامان بهاره مامان امیرمحمد
28 آبان 92 12:38
عزیزم درست کردن ژله چتری خیلی آسونه ابتدا ژله آلورا را چند بسته را بستگی به قالبتون داره درست کنید بجای آب سرد شیر بریزید البته چندتا نکته ژله را خیلی غلیظ درست کنید من در یک بسته ژله بجای 2 لیوان آب نصف لیوان کمی بیشتر نصف لیوان شیر کمی بیشتر میریزم که ژله غلظتش خوب باشه زمانیکه آب داغ داخل ژله ریختید بذارید سرد بشه بعداً شیر را بریزید چون اگه ولرم باشه شیر دون دون میشه داخل ژله قبل از اینکه ژله را داخل قالب بریزید داخل قالب یک بار آب بچرخونید و خاله کنید و بذارید داخل فریزر تا قالب یخ بزنه بعدا ژله را داخلش بریزید اینکار باعث میشه ژله از داخل قالب زودتر جدا بشه وقتی که ژله آلورا بسته شد ژله را از داخل قالب برگردونید و شروع کنید به برش ژله به تعداد ژله های رنگی که دارید که مابین سفیدها میخواهید قراربدید ژله سفید ببرید و خیلی آروم با احتیاط داخل قالب یک در میون قرار بدید و سپس ژله های رنگی که از قبل آماده کردید و گذاشتید بیرون کمی سرد بشه با قاشق و آهسته مابین ژله سفید بریزید دقت کنید که ژله ها را یک دفعه نریزید چون ژله های سفید راه میفتن و ژله خراب میشه دقت کنید اول یک قاشق آبی بعد یک قاشق سبز و ... به ترتیب دقت کنید بعد بذارید ببنده و نوش جان کنید امیدوارم ژلتون خوب دربیاد اگه سوالی بود من در خدمتم
سارا مامانی شیدا
پاسخ
وای مرسی دوست جونم همین امروز درست میکنم خیلی لطف کردی
مامی سویل
28 آبان 92 13:04
الهی جیگرتووووووووووووووووووووو خانوم شدی شیدا جونم مامانی ناراحت نباش دیگه کم کم عادت میشنه عسل خانوم
سارا مامانی شیدا
پاسخ
مرسی دوستم نظر لطفته اره دوستم الان خیلی بهتر شده خدا رو شکر
مامان الینا جونی
29 آبان 92 0:41
سلامممم الهی عزیزم مامانی اینقدر دیر میای که واقعا وقتی عکسای شیدا جونو دیدم حس کردم چقدر بزرگ شده تورو خدا زود به زود بیا تا ماهم مثل شما زیاد حس نکنیم که چقدر گذشته از دیدن روی گل این دخمل نازززز واقعا بزرگ و خانوم شده و تو مهد هم پس کلی چیزهای خوب یاد گرفته آفریننننن گلم دوستون داریم
سارا مامانی شیدا
پاسخ
مرسی دوست خوبم نظر لطفته منم خیلی دلم میخواد زود به زود بیام اما با شروع سال تحصیلی خیلی سرم شلوغ شد و کلی تاخیر افتاد امیدوارم بتونم از این به بعد زود به زود بیام
مامان بنیتا
29 آبان 92 3:17
مبارک باشه عزیزم..ماشالا دیگه بزرگ و خانوم شدی
سارا مامانی شیدا
پاسخ
مرسی دوست خوبم لطف داری
ronaz
29 آبان 92 16:59
سلام مطالبت عالی بود. خدا جگرگوشه تون رو حفظ کنه.دوست دارید یه کتاب قصه یا شعر با نام و عکس کودک تون داشته باشید؟اگه تمایل دارید از طریق ایمیل من رو حتما خبر کنید ممنونztna2020@yahoo.com
سارا مامانی شیدا
پاسخ
سلام مرسی نظر لطفتونه چشم بهتون سر میزنیم
مامان فتانه
29 آبان 92 17:32
افرین به این دختری که خوب کنار اومده و این همه چیز یاد گرفته
مامان آروین
2 آذر 92 12:17
مبااااااااااااااااارک باشه عزیزم معلومه هم به دختر نازمون خیلیییییییییییی خوش می گذره و هم اینکه داره خیلیییییییییییییییی چیزهای خوبی یاد می گیره و چقدر هم دوستای ناز نازی داره ایشاله دفتر کودکیش پر باااااااااااااااااااااااااشه از خاطرات خوب و خوش
سارا مامانی شیدا
پاسخ
مرسی دوست خوبم لطف داری عزیزم
مهشید مامان مهتا
2 آذر 92 12:43
الهی خاله فدای شیدا جون خوشکل بشه که بزرگ شده و مهد کودک میره عزززززززززززیم همیشه شاد و سلامت باشی
سارا مامانی شیدا
پاسخ
خدا نکنه مهشید جونم مرسی از دعای قشنگت
خاله ی آریسا
2 آذر 92 14:01
مبارک باشه عزیزم . دیگه خانوم کوچولوی ما مستقل شده ایشالله کلی بهت خوش بگذره و دوستای خوبی پیدا کنی همیشه موفق باشی خوشگلم
سارا مامانی شیدا
پاسخ
مرسی عزیزم
مامان ریحان
3 آذر 92 11:45
سلام مهد کودک رفتنت مبارک ، منم خیلی دوست دارم ریحان بره مهدکودک ولی نمیدونم چرا هی دست دست می کنمو دلم نمیاد همش فک میکنم براش زوده و منم که خونه دارم در حقش ظلم میشه
سارا مامانی شیدا
پاسخ
سلام دوستم مهد براشون خیلی خوبه به هر حال یه روزی باید از ما جدا بشن و تنهایی توی اجتماع برن اگه الان نرن برای مدرسه رفتن دچار مشکل میشن برای ریحان جونم هم آرزوی موفقیت میکنم
یاسمن
4 آذر 92 15:58
سلام سارا جونی خوبی شیدای نازم خوبه؟من خیلی می اومدم وبت اما این مطالبی که الان هست اصلا نبودن نمیدونم چرا اینطوری میشد عیب نداره به هر حال شما ببخش شیدای نازم ببوس
سارا مامانی شیدا
پاسخ
سلام دوست خوبم مرسی که بهمون سر میزنی نمیدونم مشکل جی بوده به هر حال ما دوست داریم کیانمهر عزیزم روببوس
مامان ریحانه جون
4 آذر 92 19:03
ورودت به دنیای جدید مبارک شیدا جون... تبریک میگم از اینکه تونستی فرصت تازه ای رو تو زندگیت تجربه کنی...
سارا مامانی شیدا
پاسخ
مرسی عزیزم
شقایق مامان آرشا
5 آذر 92 13:25
به سلامتی ایشالا دانشگاه بره
سارا مامانی شیدا
پاسخ
مرسسسسسسسسسسسسسسسسی دوستم
سارا مامان آرتین
5 آذر 92 15:00
مهد رفتنت مبارک جیجر خاله وای مامانی چه خوب که اینجوری شروع کردید فقط اینکه شما خودتون خواستید فیلم هارو ببینید؟؟ مهد مخالفتی نکرد؟؟؟ خدارو شکر که همه چیز خوبه و شما و شیدا جونمون خندان هستید
سارا مامانی شیدا
پاسخ
مرسی دوست خوبم آره خدا رو شکر خیلی خوب شروع کردیم و خیال من راحت شد اما نه دوستم روش کار مهد اینجوریه و هر وقت بخوام فیلم رو میدن بازم مرسی دوستم
مریم
14 اردیبهشت 94 15:28
سلام عزیزم.لطف می کنی اسم و ادرس مهدی که دختر گلت می ره بگی.ممنون می شم
سارا مامانی شیدا
پاسخ
خواهش میکنم مهد امید فردا خیابون سپهر سعادت آباد