این چند وقت
سلام گل خوشبوی مامان
اومدم تا از گردش هایی که این چند وقت و توی فصل پاییز رفتیم برات بگم
اوایل پاییز با هم رفتیم کوه البته باباجون هر هفته میره ولی من و شما تنبلیم و نمیریم اما این دفعه با اصرار بابا جون رفتیم و خیلی هم بهمون خوش گذشت .البته پیاده روی زیادی نکردیم و با تله کابین رفتیم بالا و یه آش خوشمزه خوردیم
داخل رستوران ایستگاه5 توچال که جنابعالی تمام مدت راه رفتی و به همه جا سرک کشیدی
محوطه ایستگاه5 شیدا خانم و سنگهایی که جمع کرده
این عکس رو برای این گذاشتم چون یه مدرک خیلی خوب بود برای من
قبل از اینکه بیاییم بالا گیر دادی و گفتی میخوام شادی رو هم بیارم هر چی ما بهت گفتیم نه حرف خودت رو زدی و آوردیش اما همه راه شادی خانم بغل من بود و از مناظر لذت میبرد وقتی برگشتیم پایین من اول شادی رو گذاشتم توی ماشین و بعد شما رو سوار کردم تا چشمت خورد به شادی شروع کردی به گریه و اعتراض که من میخواستم شادی رو بیارم چرا تنها مونده توی ماشین و از این حرفا حالا هر چی ما میگفتیم که برده بودیمش باورت نمیشد تا اینکه من این مدرک رو پیدا کردم و راحت شدم
چند روز بعد هم رفتیم تئاتر کودک به کفشات نگاه کن که خیلی جالب بود و کلی براش زحمت کشیده شده بود
یه روز هم وقتی داشتیم حاضر میشدیم بریم بیرون گفتی صبر کنید من هنوز حاضر نیستم و رفتی سر کشوی لوازم آرایش من و وقتی برگشتی این شکلی بودی و با خنده گفتی حاضرم بریم البته از این کارا زیاد میکنی ولی با لوازم آرایش مخصوص خودت اولین بار بود که از لوازم من استفاده کردی.
چند روزی هم که مدارس به خاطر آلودگی هوا تعطیل شد از تهران فرار کردیم و رفتیم شمال . با اینکه هوا بارونی بود خیلی بهمون خوش گذشت .
قربون گل دخترم برم که مثل مامانش عاشق پیشیه دست از سر این گربه بیچاره برنمیداشتی و یک ساعتی باهاش بازی کردی
اینجا هم جاده چالوسه که طبیعتش توی این فصل فوق العاده زیباست
مداد به دست میگیرم
و صفحه ی سفید کاغذ،
می خواهم از تو نقشی بکشم !
چشم ؛ چشم دو ابرو …
تا همین جا کافی ست !
می نشینم سیر
نگاهـت میکنم !
زیباترین تصویر زندگیم