میوه عشق مامان و بابا شیدا جان،میوه عشق مامان و بابا شیدا جان،، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

شیدا چراغ خونه مامان و بابا

تولد 3 سالگی آرشام جون

سلام گل دخترم ببخشید که دیر اومدم این چند وقت خیلی کار داشتم و نتونستم بیام تا خاطرات قشنگت رو ثبت کنم ولی الان با یه مطلب خوب اومدم پنجشنبه 29 فروردین جشن تولد 3 سالگی آرشام پسر دوستم بود   تم تولد بره ناقلا بود و کار تزئیناتش به عهده من قرار گرفته بود  خیلی خوشحال بودم چون همه وسایل هاش خیلی قشنگ شده بود و تو هم خیلی بره ناقلا رو دوست داشتی خیلی دلم میخواست ببینم وقتی وارد جشن میشی چه واکنشی نشون میدی شیدا در حال آماده سازی لوازم تزئی...
15 ارديبهشت 1392

تولد 30 سالگی مامان سارا

سلام دختر نازم   8 اسفند 89 هنوز یک ماهه نشده بودی که وجود کوچک و ظریفت را در آغوش کشیدم و شمع تولد 28 سالگیم را در کنار تو و بابا جون فوت کردم  و لذت داشتن یک خانواده 3 نفره را با تمام وجود احساس کردم. 8 اسفند 90 دختر کوچولوی من یک سالگی را گذرانده بودی و با دس دسی کردن و خنده هایت لحظاتم را سرشار از شادی میکردی و با وجودی مملو از عشق تولد 29 سالگیم را جشن گرفتیم و  حالا 8 اسفند 91 سومین باری بود که تولدم را با وجود نازنین تو در کنارم جشن گرفتیم و چه لذت بخش بود لحظه هایی که با زبان شیرینت تولدم را تبریک میگفتی و با دستان کوچکت برای خوشحالیم دست میزدی و از شادی فوت کردن شمع ...
31 فروردين 1392

تولد 9 سالگی دوستم آناهیتا

آناهیتا جونم تولدت مبارک پنج شنبه تولد آناهیتا یکی از دوستای شیدا خانوم بود شیدا کوچولوی ما هم کلی تیپ زد و رفتیم خیلی خیلی به ما خوش گذشت اما چون شیدا تمام مدت تو یه اتاق دیگه مشغول بازی با بچه ها بود به جز موقع کیک بریدن عکس دیگه ای نتونستیم بگیریم نفر وسط آناهیتا خانم 9 ساله کوچولوی سمت چپ شیدا خانم و بغل دستیش هم ارغوان دختر دایی آنا جون آقا پسر سمت راست آرمان و دختر خانم بغل دستیش هم آرمیتا خانم خواهر عروس هستند توجه کنید که بادکنک زیبایی که تو عکسها میبینید با تلاش مامانی شیدا ساخته شده ...
31 فروردين 1392

ادامه عید دیدنی های 92

گل دخترم تو این چند روز بعد از تعطیلات عید بازم عید دیدنی داشتیم چون هم ما هم بعضی از فامیل ها تو تعطیلات برنامه سفر داشتیم نتونستیم کامل دید و بازدید کنیم . چند روز پیش خاله اعظم و خانوادش اومدن خونه ما و شما یه دل سیر با آناهیتا جون و آرمیتا جون بازی کردی . قربون دل مهربونت برم که دوستات رو بردی تو اتاقت و همه اسباب بازیهات رو بهشون میدادی و دلت می خواست خوشحالشون کنی .منم وقتی دیدم خیلی سرگرم شدید با دوربین اومدم سراغتون و دیدم شما شدی راننده و آناهیتا و آرمیتا پشتت نشستن و با هم شعر آقای راننده کلاه قرمزی رو میخونید و از ته دل میخندید از فرصت استفاده کردم و کلی فیلم گرفتم . اینم عکسی که موفق شدم برای چند لحظه بنشونمت و از...
28 فروردين 1392

شروع سال 92

  سلام نفسم بالاخره وقت کردم تا بیام و خاطرات شروع سال 92 را برات ثبت کنم عشق مامانی دیگه کلی بزرگ شدی و وقتی عکسای امسالتو با پارسال مقایسه میکنم باورم نمیشه که اینقدر کوچولو بودی این عکس شماست با سفره هفت سین   امسال تعطیلات عید طولانی تر از همیشه بود و به ما خیلی خوش گذشت هفته اول به دید و بازدید گذشت و تو هم که عاشق مهمانی هستی کلی ذوق میکردی و منم سعی کردم با همه دوستات که به دیدنشون رفتیم یا اونا اومدن خونمون عکس بگیرم تا برات یادگاری بمونه  البته به دلیل شیطنت زیاد جنابعالی همه عکسها خوب نشده فقط چند تایی که خوبه برات میذارم عزیزم ...
19 فروردين 1392

سوغاتی عمو پویان جون

گل دختر خوشگلم چند روز پیش عمو پویان جون رفته بود مالزی وقتی برگشت ما برای دیدنش رفتیم خونشون. وقتی رسیدیم عمو پویان تو رو برد توی اتاقش تا سوغاتی قشنگی که برات آورده بود رو ببینی ما هم همه پشت در قایم شدیم تا عکس العمل تو رو ببینیم  وااااااااااااااااااااااااااااای که از دیدن سوغاتیت چقدر ذوق کردی  یه عروسک بارنی بزرگ و خوشگل منم کلی ذوق کردم آخه عشق من تو عاشق کارتون بارنی هستی و متاسفانه ما هرچقدر گشتیم این عروسک تو ایران پیدا نمیشه نمیدونم چرا شخصیت یه برنامه کودک که اینقدر موفق و قشنگه نباید پیدا بشه ؟؟؟؟؟؟؟؟ به هر حال هم من و هم تو خیلی سورپرایز شدیم البته باباجون ناقلا خبر داشت و به...
21 اسفند 1391

برف بازی

هورااااااااااااااااااااااااااااااا بالاخره یه برف حسابی بارید   دختر نازم پنجشنبه 17 اسفند وقتی صبح از خواب بیدار شدیم دیدیم که همه تهران سفید پوش شده با اینکه فکر میکردیم دیگه بهار رسیده و از بارون های قشنگش لذت میبردیم کلی سورپرایز شدیم و وقتی باباجون رفت سر کار من و شما هم حاضر شدیم و رفتیم برف بازی دختر گلم خیلی بهمون خوش گذشت اینقدر شیطونی کردی که من از پا افتادم همش دوست داشتی دراز بکشی روی برفا و چند بار صورتتو چسبوندی به برف و لپ خوشگلت سرخ سرخ شد توی فضای سبز خونمون همه گلهای ارغوان گل کرده بودند و ترکیب برف سفید و گل قرمز اونا خیلی خوشگل بود با کلی سختی بردمت داخل باغچه تا ب...
21 اسفند 1391

آجر بازی

آخ ناز گلم عاشقتم که اینقدر نازی چند روز پیش باباجون برات یه بسته آجر خونه سازی خرید عاشقش شدی دخترم. تا شب ازش جدا نشدی و همش دستت بود . اینقدر خسته شده بودی که اومدی روی مبل دراز کشیدی اما برج خوشگلی که درست کرده بودی هم با خودت آوردی و گفتی "مامان خونه سازیام میخوان پیش من بخوابن"     ...
19 اسفند 1391