خاطرات فصل بهار(قسمت اول)
بازگشته ام
با کوله باری از شعر های ناگفته....
تنها اینجا
مکان امن عاشقانه های من است ....
سلام فرشته کوچولوی من
امروز میخوام خاطرات قشنگ بهاری که گذشت رو با هم مرور کنیم بهاری که در کنار تو صد چندان زیبا بود و دوست داشتنی...
امسال برای چیدن سفره هفت سین خیلی خیلی بهم کمک کردی و با کلی ذوق و شوق هفت سین 93 رو با هم چیدیم و با کلی آرزوها و دعاهای قشنگ سال 93 رو شروع کردیم
شیدا و هفت سین 93
بعد از کلی عید دیدنی و مهمون بازی های خوب و دل نشین اواخر تعطیلات رفتیم شمال و خیلی خیلی بهمون خوش گذشت.
شیدا و حاجی فیروز
شیدا و سفره هفت سین هتل
روز دوم رفتیم نمک آبرود و تله کابین سوار شدیم خیلی جالب بود با اینکه هوا آفتابی و فوق العاده بهاری بود وقتی رسیدیم بالای کوه و از تله کابین پیاده شدیم اینجوری شد
خیلی برات جالب بود با اینکه دستای کوچولو ونازت یخ کرده بود بازم برفا رو برمیداشتی و بلند میخندیدی .
زیباترین گل روی زمین تو این عکس دستات رو چسبوندم به کاسه آش رشته داغی که باباجون برامون گرفته بود تا گرم بشه
شیدا و مامی یخ زده
بعد از اینکه برگشتیم پایین تو شهر بازی کوچولوی نمک آبرود سوار این اسب کوچولو ها شدی . اول من خیلی نگران بودم که نتونی بشینی و کنارت ایستادم و نگهت داشتم اما بعد بهم گفتی مامان من مواظب خودم هستم شما برو . الهی من قربونت بشم شیرین زبون من
امسال اولین سالی بود که روز سیزده بدر تنها بودیم و در کنار خانواده نبودیم اما با این حال خیلی خیلی بهمون خوش گذشت و یه خاطره بینظیر شد برامون
اینم عکسای اون روز
اینم مراسم انداختن سبزه به دریا توسط شیدا خانم
اینم ناهار اون روز و تنهایی غذا خوردن شیدا گلی!!!!!!
روز 14 فروردین برگشتیم تهران و و چون هوا خیلی خوب بود همون روز با خانواده بابا جون رفتیم دریاچه چیتگر
نازنینم نمیخوام پستا خیلی طولانی بشه که حوصله خوندنشون رو نداشته باشی پس بقیه خاطرات روزای بهاری تو پست بعدی...