میوه عشق مامان و بابا شیدا جان،میوه عشق مامان و بابا شیدا جان،، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره

شیدا چراغ خونه مامان و بابا

دندانپزشکی رفتن شیدا خانم

1391/12/6 12:14
917 بازدید
اشتراک گذاری

دختر گلم یه چند روزی بود همش میگفتی آی دندونم درد میکنه خیلی نگرانت شده بودیم میترسیدیم آقا کرمه اون مرواریدای کوچولوتو خورده باشه به همین خاطر از یه دندانپزشکی که میگفتند مخصوص کودکانه برات وقت گرفتیم دیشب ساعت 6 اونجا بودیم واااااااااااای من که داشتم از استرس اینکه تو با این رابطه ای که با دکتر جماعت داری میخوای زیر دست دکتر چی کار کنی میمردم آخه خداییش دندانپزشکی برای من با این سنم وحشتناکه و هنوز وقتی وارد میشم پاهام میلرزه اما دلم خوش بود که شنیده بودم این خانم دکتر از روش های آرامبخشی برای کوچولوها استفاده میکنه از ترس من بگذریم وقتی رسیدیم چند تا نینی دیگه هم منتظر بودند تا برن پیش خانم دکتر . اولین نی نی رفت داخل اتاق و چند دقیقه بعد با یه اسباب بازی اومد بیرون بدون هیچ سر و صدایی!!! نی نی بعدی از همون اول قبل از ورود به اتاق گریه کرد و فریاد کشید و استرس منو چندین برابر کرد تو هم دیگه نگو از فضولی نمیتونستی یه جا وایسی و هی میرفتی سرک میکشیدی تو اتاق خانم دکتر . بعد از چند دقیقه نوبت ما شد وقتی وارد اتاق شدیم خیلی خوشحال شدم چون دیدم یه خانم دکتر جوون و خوشگل و خوشتیپ با لباسای شاد و چهره مهربون ازمون استقبال کرد اتاقشم پر بود از بادکنک و اسباب بازی دخمل کوچولوی من شما هم مثل یه خانم به دکتر سلام دادی و همراه من نشستی روی صندلی دندانپزشککککککککککی.بعدشم خانم دکتر مهربون اومد و به شما گفت دهان کوچولوتو باز کنی و شما در اوج تعجب من و باباجون بدون هیچ اعتراضی دهانتو باز کردی و خانم دکترم با کمال خونسردی اون آینه و پنس مخصوصشو کرد تو دهانتو همه مرواریدای کوچولوتو معاینه کرد و گفت که همه چیز عالیه و دهانت مثل گله و هیچ مشکلی نداری من که از خوشحالی میخواستم بپرم و خانم دکترو بغل کنم که اینقدر خوب و حرفه ای با فرشته من برخورد کرد و حتی یه بغض کوچولو تو گلو دخترم نیومد در آخر هم گل من، دعوت شدی به انتخاب جایزه از یه کمد پر از اسباب بازی و بعد از 5 دقیقه فکر کردن یه توپ کوچولو رو انتخاب کردی الهی قربونت برم که اینقدر خانم بودی تازه وقتی اومدیم بیرون همش میگفتی دوبببببااااااره بریم اونجا !!!!!!!  من و باباجون که تا چند ساعت هنوز تو شوک بودیم عزیزم 

مرسی خانم دکتر مهربون  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

مامان فتانه
6 اسفند 91 16:49
افرین به این دخملی خوب که انقدر خوب رفتار کرد.....ما اومدیم با کلی عکس تولد....منتظرتونییم


مرسی عزیزم من به وبلاگ شما سر زدم عکساتون خیلی خوب بود ولی متاسفانه هر کاری کردم نتونستم نظر بزارم ولی دوباره تلاش میکنم بوس بوس
سمیرا مامی سایان
6 اسفند 91 18:13
آفرین به این دخمل دوست داشتنیییییییی


مرررسسسسسی دوستم
بهاره مامان امیرمحمد
7 اسفند 91 12:44
سلام خاله جوم ممنونم که به ما سر زدید قدم روی چشم ما گذاشتید ماشاءا.. هزار الله اکبر چه دختر نازی خدا نگهداره براتون . به جمع دوستان ما خوش آمدید باعث افتخاره برای ما که دوستی مثل شما داریم ... اون داروخانه را رفتم ولی نداشت متأسفانه از طرف من ببوسید گل دختر قشنگو بوسسسسسسسسسسسسس بوصصصصصصصصصصصصصص بوثثثثثثثثثثثثثثثثث


مرسی عزیزم لطف دارید متاسفم که نتونستید از اون داروخانه هم تهیه کنید امیدوارم هرچه زودتر پیدا کنید تا این گل پسر اذیت نشه
سارا مامان آرتین
8 اسفند 91 0:56
ماشالا عزیزم


مررررررررررررررسی
مامان بنیتا
8 اسفند 91 3:08
آفرین به این عسل خانوم شجاع..و آفرین به این خانوم دکتر ماهر که بلده چه جوری با بچه ها رفتار کنه که از دکتر رفتن نترسن


آره واقعا حالا دیگه خیالم برای چکاپ هر 6 ماهش راحته
مامان راضیه
8 اسفند 91 11:59
آفرین به قند عسل خاله
معلومه که خیلی دختر ماهی هستی عزیزم
دست خانوم دکترم درد نکنه
و خدا رو شکر که دندونای نازت چیزیش نبوده


مرسی خاله جون
مامان شایان
8 اسفند 91 13:15
آفرین به دختر گلم
تبریک به مامانی که همچین دختری داره



مرسی خاله جون بله دخترم دیگه خانم شده
مامان ایسان
12 اسفند 91 12:19
خوب خدا روشکر
چه دکتر باشعوری بوده کلی کیف کردم با این کارش کم پیدا میشه


اره خدارو شکر شانس آوردم
مهسا مامان کیارش
17 اسفند 91 0:19
آفرین به این عروسک دوست داشتنی