خاطرات تابستان (قسمت اول)
منم ، درختی که برگ هایش را ریخت
تا تــــو ، ماه را از میان شاخه هایش تماشا کنی …
گل نازم سلام بیا تا با هم مرور کنیم تابستون سال 93 را که در کنار هم گذروندیم و خاطرات خوشی برامون داشت
اوایل تابستون بود که فیلم شهر موشهای 2 اکران شد و ما با هم رفتیم .عمه جون و ندا جون و لیلی وسهند هم با ماماناشون اومده بودن
ماسک های شخصیت ای فیلم رو گرفتیم و زدیم خیلی جالب بود
بعدش رفتیم پاپ کورن خریدیم و رفتیم داخل سالن
البته گل دختر من که زیاد اهل خوردن این خوراکی ها نیستی در نتیجه تمام پاپ کورن ها رو من خوردم
البته متاسفانه به خاطر تاریکی سالن و صدای زیاد فیلم تو خیلی ترسیدی و تا چند روز همش از اسمشو نبر حرف میزدی تا اینکه باباجون برات عروسکهای شهر موشها رو خرید و اونقدر باهات بازی کردیم تا ترست ریخت
امسال تابستون یه مهمونی دعوت شدیم تو کرج که دوستای خوبت ویانا و رسا و ترانه هم بودن .صاحب خونه یه هاپو کوچولوی خوشگل داشت که تو و دوستات تمام وقت مشغول بازی با اون بودید
اوایل تابستون یه مسافرت شمال رفتیم که خیلی بهمون خوش گذشت
ژستای خوشگل دخملی
دختر نازم که از تماشای پرنده ها لذت میبری
اینجا هم برای اولین بار سوار اسب شدی
عزیزم بقیه عکسها و خاطراتو تو پست بعدی ببین