تولد 2 سالگی باران جون
پنجشنبه تولد بارن خانم خوشگل دعوت بودیم .
قبل از اینکه ماجراش رو برات تعریف کنم از نرگس جون مامان مهربون باران جون خیلی تشکر میکنم که خیلی زحمت کشیده بود و باعث شد یه بعد از ظهر خوب و به یاد ماندنی داشته باشیم و امیدوارم تولد باران جونم مبارک باشه و تولد 120 سالگیش رو دور هم جشن بگیریم
حالا بریم سراغ ماجرای تولد رفتنمون!
دیروز اولین روز برفی پاییز بود و از شانس ما برف شدیدی می بارید تولد باران جون از ساعت 2 بود و چون ساعت خواب شما بود مجبور شدم کلی برنامه بچینم تا قبل از 2 بخوابی و توی تولد سر حال باشی صبح رفتیم خونه مادر جون اینا و ساعت 11/5 برگشتیم و طبق برنامه ریزی توی ماشین خوابت برد و منم خوشحال از اینکه برنامه هام داره اجرا میشه تا خونه آروم رانندگی کردم تا بیدار نشی .نیم ساعت طول کشید و رسیدیم و از شانس موقع پیاده شدن بیدار شدی و کلی بد اخلاق شدی
بعد از اینکه نهار خوردیم خواستیم حاضر بشیم که دوباره بداخلاقی ها شروع شد و به جایی رسیدیم که من لباسم رو دراوردم و گفتم اصلا نمیریم و در کمال تعجب دیدم رفتی توی اتاقت و دیگه صدات نمیاد بعد از چند دقیقه اومدی بیرون و در حالی که کل ابروهات رو با سایه صورتی کرده بودی گفتی من حاضرم بریم
با همه دردسر هایی که درست شد بالاخره حاضر شدیم و ساعت 2 راه افتادیم و چون خونمون به محل تولد نزدیک بود زود رسیدیم و باران جون و مامان مهربونش رو دیدیم و کلی خوشحال شدیم
اولش که رفتیم با اینکه بچه هایی که بودند داشتند بازی میکردند ولی شما بغل من نشستی البته همه بچه ها از جمله خود باران جون بی حوصله بودند
باران خوشگله در حال شیر خوردن
خدا رو شکر بعد از چند دقیقه به محیط عادت کردی و خواب از سرت پرید و منم از فرصت استفاده کردم و بردمت پیش عروس خانم خوشگل و همراه آیسان خانم چند تا عکس ازتون گرفتم
بعدشم گل دخترم شروع کردی به گشت و گذار
شیدا و درینا خانم
وقتی مامان باران جون کیک تولد را آورد همه کوچولوها شروع کردند به انگشت زدن به کیک و خوردن ولی دخملی مامان هر چی بهت گفتم شما هم اگه دوست داری انگشت بزن گفتی نمیخوام دستم کثیف میشه
وقتی هم که کیکت رو گرفتی زودی نشستی پیش آرمیتا عسلی و درینا جون و شروع کردی خوردن
اینجا هم آیسان جون برای کیکت نقشه کشیده بود و سر یه فرصت پیش دستی تو رو برداشت و رفت
بعد از مراسم کیک مامان باران جون یه بسته پر از خوراکی هی خوشمزه که خیلی باسلیقه چیده شده بودن بهمون داد و شما هم همراه کوچولوهای دیگه دور سفره نشستی و کلی بهت خوش گذشت
روز خیلی خوبی بود و به ما خیلی خوش گذشت و از اینکه دوستای وبلاگیمون رو از نزدیک دیدیم وخیلی خوشحال شدیم.نرگس جون بازم ازت بابت این امکانی که فراهم کردی تا دور هم جمع بشیم و پذیرایی خوبت ممنونم و امیدوارم در کنار خانواده گرم و مهربونت شاد و سلامت باشید و موفقیت های بزرگ باران خانم رو جشن بگیرید.