چند روز از خرداد
گل زیبای مامان شیدای خوشگلم
از روزی که مدارس تعطیل شده خیلی دلم میخواست که هر روز با هم بریم بیرون از خونه و کلی خوش بگذرونیم اما هوا خیلی گرمه و اصلا صبح ها نمیشه بیرون رفت بعضی اوقات عصرا میریم پارک و مراکز خرید و جاهای دیگه اما اونجوری که میخوام نشده امیدوارم بعد از این بتونیم بیشتر بریم بیرون البته گلکم توی خونه که هستیم خیلی بهمون خوش میگذره با هم کتاب میخونیم ، لگو حل میکنیم ، نقاشی میکشیم ، خاله بازی میکنیم ، کارتن میبینیم و از همه بهتر کلی آب بازی میکنیم .چند روز پیش برات یه اسباب بازی خریدم که تمرین ماهیگیریه . چند تا ماهی خوشگل و رنگی داره که میریزیم تو اب و با قلاب اهن ربائیش اونا رو شکار میکنیم که البته من شکار میکنم و شما اب بازی!
پروژه بای بای پوشک هم خیلی خوب پیش رفت و الان با گذشت حدود 26 روز اصلا مشکلی پیش نیومده و دخمل گل من به جمع خانوم خانوما پیوسته و دیگه حتی وقتی بیرون از خونه هستیم من اصلا استرس ندارم و خیالم راحته و به قول خودت که همش میگی مامانی حواسم هست حواست حسابی جمع شده.
تازگی ها دوربین رو ازم میگیری و میخوای که عکس بندازی و کلی عکسای بامزه از من و بابا جون که تو خیلیاش ما نصفه کاره ایم انداختی اما عکسی که خیلی توجه من رو جلب کرد عکسی بود که قلی عروسک محبوبت رو نشوندی بهش گفتی ژست بگیر میخوام ازت عکس بگیرم و شاهکار کردی
اینم عکسش
معمولا عصر ها میریم محوطه پایین خونه و شما یه کم میدوی و خسته که شدیم برمیگردیم معمولا دوربین همرام نیست ولی اینبار برش داشتم اینم عکسایی که اونروز ازت گرفتم البته نمیدونم چرا اینقدر از حشرات وحشت داری و با دیدن حتی یه پشه جیغت بلند میشه و پا میذاری به فرار
تواین عکس خیلی ذوق کردی چون یکی از فواره ها نشتی داشت و کلی آب دورش جمع شده بود
بعدشم رفتی سراغ چیدن گلهای به قول خودت ندش(بنفش) و از منم دعوت میکردی
اینم ژست جدید که وقتی گفتم به من نگاه کن تا ازت عکس بگیرم گرفتی و گفتی اینجوری خوبه عکس بگیر
چند روز پیش عصر وقتی باباجون اومد خونه برات یه هدیه به مناسبت بای بای پوشک گرفته بود که خیلی خوشحالت کرد . یه تخته سیاه که طرف دیگش هم وایت برد بود کلی ماژیک و گچ و تخته پاکن داشت.
کادوی باباجون
شیدا خانوم و هدیه جدیدش
کار دیگه ای که تو چند روز گذشته انجام دادیم و خیلی جالب بود وکلی خوشحالم کرد این بود که چون میخواستیم بریم آتلیه بردمت آرایشگاه موهای خوشگلت رو برای اولین بار بافت تلی کردم .خیلی خوشگل شدی مامانی و خیلی بهت میومد .
یه روز عصر هم با عمه جون و ندا جون و سهند و مامانش و لیلی و مامانش رفتیم دریاچه چیتگر و شما کوچولوها کلی با فواره های اب اونجا آب بازی کردید و موش اب کشیده شدید و البته اینجانب با شناختی که از جنابعالی در مورد مشاهده اب داشتم با تجهیزات کامل رفته بودم .
شیدا و لیلی جون
بعدشم رفتیم خونه مادر جون اینا و شما سه تا به مناسبت تولد 2 تا عمه مهربون برامون نوازندگی کردید که دخملی من خوانندگی هم کرد
چند روز تعطیلی وسط خرداد ماه هم به اتفاق همه خانواده رفتیم یه جای خوش آب و هوا کلی خوش گذروندیم.
قربونت برم که عاشق گل چیدنی و همه گلایی که میچینی به بنده تقدیم میکنی
یادم رفت که بگم همون روزی که موهاتو بافت کردم ناخناتم طراحی کردیم و به انتخاب خودت کفشدوزک آبی و گل سفید کشیدیم
نازنینم اینجا داشتی یه سنجاقک فیروزه ای خوشگل رو دنبال میکردی که به شدت ازش میترسیدی ولی بازم دوست داشتی پیشش باشی و ببینیش
اینم درخت آلبالویی که عاشقش شده بودی و مدام داشتی ازش آلبالو میچیدی و هر چی ما بهت میگفتیم قرمزا رو بچین که رسیدست میگفتی نه دوست ندارم بهت گفتم زرداش رو دوست داری گفتی نه صورتی
به چه تشبیه کنم نام تو را
به بهار ؟
یا به زلالی آبی دریا ؟
ساده تر می گویم :
تو ...
تمامیت احساس منی ...