برف بازی
سلام گل همیشه بهار من
اومدم تا با کمی تاخیر خاطره روزای برفی رو برات بنویسم
بالاخره بعد از چند سال که یه برف درست و حسابی نباریده بود دل آسمون تهران باز شد و اواسط بهمن یعنی درست هفته بعد از تولدت برف قشنگی بارید و باعث شد مدارس تعطیل بشه و من بتونم هم یه استراحت خوب کنم و هم بتونیم یه برف بازی حسابی کنیم.
توی این چند روز تعطیلی هر روز رفتیم برف بازی و خیلی بهمون خوش گذشت .روز اول من خیلی مجهز نبودم و اصلا فکر نمی که هوا اینقدر سرد باشه و از سرما میلرزیدم اما از روز بعد مجهز شدم .
گل خوشگل من اولین باری که رفتیم روی برفا اینقدر ذوق زده شده بودی که همش جیغ میزدی و میخندیدی و بعد از چند دقیقه برات عادی شد و شروع کردی به جمع کردن برفا توی دستای کوچولوت
عشق من این عکسا رو روز اول تو پارک نهج البلاغه گرفتیم
روز دوم چون برفا یه کمی سفت شده بود و خوب به هم میچسبید شما به کمک باباجون یه آدم برفی عجله ای درست کردید .بعد وقتی من خواستم ازتون عکس بگیرم دیگه ول کن نبودی و همش ژستت رو عوض میکردی و میگفتی مامانی عکس بگیر
حدود 20 تا عکس با آدم برفیت گرفتی
دنیای آدم برفی دنیای ساده ایست ، اگر برف بیاد هست ، اگر برف نیاید نیست ، مثل دنیای من ، اگر تو باشی هستم ، اگر نباشی … !